دخترک چشمانش دنیاست

  دخترک چشمانش دنیاست دنیای حرف های نگفته کتاب اگر بود می شد هزار و یک شب هزار شهرزاد، قصه می گفت در چشمانش   دخترک لبانش راز سر به مُهر صندوق اگر بود می شد صندوقچه اسرار هزار راز مگو دفن می شد بر لبانش   دخترک گیسوانش بلند کمند اگر بود اژدها افکن […]

شاید خیلی دور شاید خیلی نزدیک

شاید خیلی دور شاید خیلی نزدیک بار ها گفته ام جاده ها ملاک مناسبی نیستند برای سنجش فاصله ها   گیرم که تو آن گوشه ی دنیا و من… این گوشه در آغوشم جا گرفته ای انگار وقتی هر تصویر و اتفاقی هر لحظه  فریاد می کند خاطره ای مشترک را   وقتی روحمان در […]

مسافری روی لب!

این روز ها دوست داشتن مسافری بیش نیست روی لب سریع می آید و سریع تر می رود  .  قلب ها گریزان از دوست داشتن  . عاشقانه ها بوی هوس می دهند دوستت دارم ها بوی دروغ ته نگاه عاشق یک دنیا حرف هرچیزی اما جز عشق و چه حیف!  .  .   دروغ چرا […]

پاها مانده در گل

ما را برای رفتن ساخته بودند روحمان به ماندن عادت نداشت اگرچه پاها مانده در گل روحمان اما پر می کشید برای رفتن ما اسارت کشیدیم اما در آرزوی رفتن روزگار گذراندیم دلمان پر میزد برای رفتن اما اسیر قفس بود   – – – – – – – – – – – – –  […]

نیاز مبرم

تو فرشته ای سمبلی از برای زیبایی چشمانت تنت همه و همه تداعی گر هر چه خوبی است  . من اما خسته ام از تو، خودم از در و دیوار و هرچه هست ….خسته ام من نیاز مبرم دارم تا بمیرم… . . – – – – – – – — – – – – […]

مترسک

کلاغ ها می آیند و می روند دانه می خورند غار غار می کنند و پوزخند می زنند آغوش گشوده ای برایشان  . نه توان دیدنم هست و نه پای رفتنم  . مترسکم سر جالیز شما ! . . – – – – – – – – – – – – – – – – […]

نهفته در ماه

  بویت را باد می آورد برق چشمانت را هر صبح خورشید رویت نهفته در ماه پیچ و تاب موهایت موج های دریا وه که  چه آرامم می کنند دوست داشتن شرح ندارد دلیل هم! وقتی کسی را دوست داری دوستش داری بی هیچ دلیلی توضیح بیشتر می شود گزافه!   – – – – […]

تمنای بودن

مرا احاطه کرده اند در های  بسته جاده های نا تمام تفنگی روی شقیقه که دستور رفتن بندی بر پا که تمنای بودن  . . یک جا بایددست شست یک جا باید دل کند پشت بر هر آنچه که خاستنی است . .   دست هایم را شسته ام دلم را اما چه کنم؟ رنگت […]

چشمانی که جادو

کاروان می رود میان کویر شترها پا به پای ساربانان از فرسنگ ها دورتر به گوش می رسد صدای زنگوله هاشان  .  . و بادیه… جا خوش کرده میان آفتاب باچند خانه ی گلی یک چاه آب درختان نخل که چندان پر تعداد هم نیستند کودکانی که افتان و خیزان از پی هم می دوند […]