حرف های نگفته

1.وقتی بوی گل های رنگ و وارنگ را می شود در یک قوطی فلزی خوش رنگ لعاب پیدا کرد وقتی پول می دهی و آغوشی گرم و نرم و دوستانه می خری حالا دیگر چه فرق می کند از حس خوب شب بوها  بگویم و عطرشان یا لذت هم آغوشی های از سر دوست داشتن… […]

حرف‌های نگفته

میان این همه دود کنج این کافه درد مشترک تو را با من چگونه باید کشف کرد اینکه اتفاق می افتد چیزی در اعماق قلب تو نیز وقتی چشم میدوزی در چشمانم؟  . این دوست داشتن ها این اسیران همیشگی نگفتن این اما و اگر های مزخرف پس کی بی خیال ما می شوند؟ این […]