گاهی می شود محو نگاه تو شد در آن گم شد و دمی آسوده زیست
یک رقص دونفره در تاریکی شب زیر نور ماه وقتی نور شمع ها در تب و تاب است بر تن گیلاس های شراب قرمز نوای موسیقی نوازش می کند گوش را و گلهای روی میز… گلهای رزِ روی میز… گلهای رزِ سرخِ روی میز… عطرشان پر کرده فضا را با تو چه شبی بشود […]
این روزها، هر لحظه و هر ثانیه اش ، آماده ام ، برای شنیدن خبر مرگ عزیزی . یکی آوار زلزله امانش نمی دهد و دیگری را کهولت سن و دیگری نامهربانی روزگار و آدمیانش ولی براستی انتظار این یکی را نداشتم ، حداقل به این زودی ها. آری مشکاتیان هم رفت!مانده ام در […]