بدانی یا ندانی

اسب رویا را زین میکنم از برای تو می تازم تا خود آغوشت حتی اگر برای من نیز گشوده نشده باشد یک امشب را نیز میهمان توام بدانی یا ندانی بخواهی یا نخواهی خدا را شکر عشق رویایی من که محتاج رضایت تو نیست وگرنه چیزی برای دلخوشی نداشتم ——————————————— + برای تو که کلوپاترا […]

دوستانه ، برادرانه و یا هرآنچه بشود تعبیر کرد

آرام و بی صدا سرک میکشم به اتاقی که  ذهن توست برادرانه  یا هرچه بشود اسمش را گذاشت این واژه ها تعابیر درستی برای دوست داشتنم نیست همیشه از این محدودیت واژه ها گله مند بوده ام دوست داشتنم را حتما می فهمی پاک و بی غرض همچون خودت آرام و بی صدا سرک میکشم  […]

میهمان این دل

آنقدر پاک نیستی که عشق صدایت کنم و آنقدر آلوده که نام هوس را به پایت زنجیر کنم نمیدانم که ای؟ چه ای؟ و برای چه میهمان این دل هزار جایی   و  بی جا و مکان شده ای ؟ هرچه هستی از مصاحبتت لذتی وصف ناشدنی را پذیرا یم و برای این از تو سپاسگذار […]

قفس، کلاغ ، آزادی!

قفس ها از تعریف های متفاوت من و تو پدیدار می گردند برای یکی قفس چند میله است و یک دیوار و یک در بسته دیگری افکارش  یکی آدمیانی که گرداگردش می زیند  و دیگری شاید نامش    به گمان خیلی ها کلاغ ها آزادند  و به گمان خیلی ها نه  کلاغ هم گاهی اسیرست […]

که چه؟

خیال کن که نیستمکه نیستیآخرش که چه؟. . .وقتی تمام چیزهایی که نباید میانمان در جریان است؟ ——————————————————-+ این روزهااین ثانیه هاهیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست